زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر امام
خواستم جانـم زره باشد برایت، دیر شد حلقههای زخم از پا تا سرت زنجـیر شد منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد تیغ ها روی تنت در هم گره خوردند؛ آه! هر کدام از این گرهها باز با شمشیر شد هـیچ جای سالـمی روی تـنت نگـذاشتـند تازه کم کم با گـلویت نیزهای درگیر شد چند روزی بر فزار نیزه بودی، بعد از آن آمدی روی زمین و خاک از خون سیر شد چند دندان شکـسته؛ چند خط با خیزران خواهرت این صحنهها را دید و آخر پیر شد صبح نزدیک است؛ چون نور خدا میتابد از سورۀ فجری که روی حنجرت تحریر شد |